درفصل دوم کتاب به مفهوم آستانهی تحمل پرداخته شده است. بر این اساس، جامعه نسبت به تحملِ استبداد یک آستانهی تحمل دارد، که اگر حکومت به هر دلیلی از آن آستانهی تحمل فراتر رود، با اعتراض، نافرمانی، شورش و در نهایت انقلاب روبهرو خواهد شد. به صورت وارون نیز حکومت در قبال جامعه یک آستانهی تحمل دارد. حکومت نمیتواند قدرت و اقتدار خود را به راحتی به جامعه واگذار کند. زمانی که جامعه خواهان قدرت یا اختیار و آزادی بیشتری شود، و این مطالبات بیش از آستانهی تحمل فراداستان باشد، منجر به واکنش فرادستان میشود. این واکنش خود را در پدیدههایی مانند کودتاها یا بهتوپ بستن مجلس یا سرکوبهای شدید نشان میدهد. نویسنده برای بیان مفهوم آستانه تحمل، از سه رویدادی که پیش از مشروطه در ایران روی داد، استفاده میکند. هرچند این مفهوم را در فصل سوم و در تاریخ حدود ۱۰۰ سالهی ایران نشان میدهد. در ادامه بخشی از محتوای این فصل از کتاب آورده شده است: قدرت حکومت تا چه اندازه میتواند افزایش یابد؟ آنچه کیاست و توانمندی یک شاه در حکومت استبدادی شناخته میشود دانستن همین حدِ قدرت حکومت است. حکمرانی که توانمندی تشخیص این امر را نداشته باشد، ممکن است تصمیمها و رفتارهایش خارج از آستانهی تحمل جامعهاش باشند؛ همین امر برای شروع اعتراضات و انقلابها کافی است. دالان باریک نشاندهندهی توازن و تعادل میان دو قدرت جامعه و حکومت است. اما در عمل، حتی حکومتهای استبدادی پیشین نیز نمیتوانستهاند بدون هیچ نگاهی به جامعه و نداشتن رضایت آن حکمرانی کنند، چه رسد به جوامع امروزی. به عبارت دیگر، اساساً قرار گرفتن در نقطهای مانند «ج» در تصویر زیر امکانپذیر نیست. اوج قدرت حکومت در هر جامعهای متفاوت است، زیرا آستانهی تحمل جامعههای گوناگون نیز با هم تفاوت دارد. با این حال، هر جامعهای آستانهی تحمل مشخصی دارد. به عبارت دیگر، ممکن است حکمرانی یک حکومت نسبتاً مستبد، در نقطهی «ب» در جامعهای قابل پذیرش باشد و در جامعهای دیگر نه قابل پذیرش و مشروع باشد و نه امکانپذیر. جامعهی توانمندی که بیشتر با حقوق شهروندی خود آشنا باشد و آن را از حقوق اساسی خود بداند تمام توانش را برای محافظت از حقوقش تجمیع میکند. به این ترتیب است که چنین جامعهای پیش از رسیدن به منطقهی «ب» در برابر وضعیت حکومت، واکنش نشان میدهد. به این ترتیب، آستانهی تحمل هر جامعهای را میتوان در یک محدودهی مشخص تصور کرد که میتوان آن را «دامنهی تحمل» نامید. سناریوهایی که در این دامنه باشند باورپذیر و امکانپذیرند. هر سوی این دامنه را میتوان آستانهی تحمل نامید. به عبارت دیگر، به رغم آنکه به صورت نظری و تصویری میتوان منطقهی «ب» را در نمودار در نظر گرفت، در دنیای واقعی چنین نقاطی باورپذیر نیستند، زیرا جامعه در برابر تمرکز قدرت حکومت، پیش از آنکه به ۱۰۰ درصد برسد، عصیان میکند و در برابر حکومت قرار میگیرد. آنها حتی اگر قدرتی برای تغییر نداشته باشند، در آستانهای مشخص، حتی تصمیم به کنشهایی خودویرانگر میگیرند. بهار عرب با خودسوزی جوانی تونسی به نام محمد بوعزیزی در هفدهم دسامبر ۲۰۱۰ شروع شد. جامعهی تونس زیر فشار بالای اقتصادی، بیکاری گسترده و فقر شدید قرار داشت و حکومت استبدادی بنعلی نیز قدرت حکومت را بر قدرت جامعه غلبهای یکسویه داده بود. شاید محمد بوعزیزی و جامعهی تونس قدرت و ابزاری برای رویارویی با قدرت حکومت نداشتند، اما رد شدن از آستانهی تحمل جامعهی تونس منجر به واکنش خودویرانگر و نمادین یک جوان دستفروش شد. این واکنش را میتوان در سوی دیگر نیز تصور کرد. در وضعیتی که قدرت جامعه از حد معینی فراتر رود، پیش از آنکه به سمت یک آنارشیسم یا هرجومرج حرکت کند، با واکنش سختِ حکومت روبهرو میشود؛ واکنشی که میتوان گفت ناشی از عبور از آستانهی تحمل حکومت و حکمرانان است. به زبان سادهتر، جامعه یا حکومت هر آنچه را بیش از آستانهی تحملشان باشد برنمیتابند. در یک حکومت استبدادی ممکن است این آستانهی تحمل محدود به شخص شاه باشد. در حکومتی کمی بازتر، آستانهی تحمل حکومت برایندِ قدرت گروههای مختلف و انحصاریِ دارای قدرت است. به همین ترتیب، در یک حکومت اُلیگارشی، آستانهی تحمل حکومت برایند تحمل اُلیگارشهاست. در این تصویر فرضی، دو خط به عنوان آستانهی تحمل هر یک از دو بازیگرِ دارای قدرت، یعنی جامعه و حکومت، در نظر گرفته شدهاند. حال، این پنج سناریو را برای جامعهی فرضی ایران در نظر بگیرید: • سناریوی «پ» بهترین سناریو است که در آن، ایران در «دالان باریک»، امکان توسعهآفرینی دارد. • در سناریوی «ث»، اگرچه ایران در «دالان باریک» نیست، جامعه میتواند زیر قدرت حکومت همچنان به زندگی خود ادامه دهد. احتمالاً بهرهوری کل اقتصاد در حالت بهینه نیست، اما همچنان میتواند اندکی از رشد اقتصادی را فراهم آورَد. در این وضعیت، احتمالاً نهادهای تقویتکنندهی «قدرت جامعه»، مثلاً احزاب یا رسانههای آزاد، بخش خصوصی مستقل و سازمانهای مردمنهاد، وجود دارند و از اندکی آزادی و اجازهی فعالیت برخوردارند، ولی با وضعیت ایدئال نقطهی «پ» فاصله دارند. • سناریوی «ت» وارونهی سناریوی «ث» است. در این سناریو، قدرت جامعه بیش از حالت بهینه است و همین امر منجر به فراگیری کامل قانون یا اِعمال آن نمیشود. به همین دلیل، حکومت نه تنها از قدرت متوازن برخوردار نیست و همواره در معرض شکنندگی قرار دارد، بلکه از «حکومت توانمند» نیز فاصله دارد. حکومت در این وضعیت نیز همچنان به حیات خود ادامه میدهد، اما با بهرهوری ایدئال خودش فاصله دارد. • سناریوی «ب» اما سناریویی باورناپذیر است، چون فرای «آستانهی تحمل جامعه» قرار دارد. به عبارت دیگر، میتوان گفت حکومت اساساً نمیتواند انحصارگر و انباشتکنندهی آن میزان از قدرت باشد، زیرا جامعه پیش از رسیدن به آن نقطه، عصیان کرده است. این سناریو باورپذیر نیست، زیرا جامعه از طریق سازوکارهای خودش، مثلاً انقلاب، اجازهی گذر از آن سقفِ تعیینشده از تمرکز قدرت حکومت را نمیدهد. بر این اساس، میتوان گفت «آستانهی تحمل» برای «جامعه» میزان مشخصی است و این میزان نمیتواند فراتر از حد مشخصی برود. • درست مانند سناریوی «ب»، سناریوی «الف» نیز باورناپذیر است. در این وضعیت نیز کسب قدرت توسط جامعه و کاهش قدرت حکومت آستانهی مشخصی دارد. عبور از این آستانهی مشخص با سازوکارهایی محدود میشود که مهمترینشان «کودتا» و «حملهی نظامی خارجی» است. بر این اساس، میتوان دو مفهوم کلیدی را به نظریهی دالان باریک افزود: آستانهی تحمل جامعه و آستانهی تحمل حکومت. این دو آستانه یا مرز مشخص را میتوان به ترتیب، «حدِ قدرت حکومت» و «حدِ قدرت جامعه» نیز نامید. هم حکومت در برابر جامعهای که بخواهد از «حدِ قدرت جامعه» تجاوز کند به واکنش متقابل میپردازد و هم جامعه در برابر حکومتی که بخواهد از «حدِ قدرت حکومت» بگذرد عصیان میکند. آستانهی تحمل را میتوان برآمده از مفاهیمی مانند خشونتورزی و «پذیرش مشروعیت» دانست. اینکه یک هویت ــ اعم از هویت فرد، سازمان یا گروهی مشخص ــ تا چه اندازه میتواند در برابر موضوعات مختلف شکیبایی پیشه گیرد و آن را تحمل کند میزان رواداری آن هویت را تعیین میکند. برای مثال، تامپسون آستانهی تحمل در حوزهی اجتماعی را به این صورت تعریف میکند: «به رغم مخالفت داشتن با دیگری، همچنان از ضدیت یا سرزنش یا اِعمال خشونت بر او پرهیز میکند». به عبارت دیگر، آستانهی تحمل تا جایی است که مخالفت یا اعتراض همچنان قابل تحمل است و منجر به رفتار خشونتآمیز نمیشود. دیگرانی مانند چِن یا کینگ نیز بر اساس مفهوم آزادی به آستانهی تحمل پرداختهاند: «اعطای آزادی لازم برای کنش، باور یا گفتاری که مورد پسند هویت دیگر نیست.» هم حکومت و هم جامعه آستانهای مشخص را برای تحمل دیگری در طول زمان پذیرفتهاند. عبور از این آستانهی مشخص میتواند منجر به خشونت شود. اگرچه رواداری در زندگی فردی یا جمعی همواره مفهومی مثبت است و سیاستهای مختلفی در جهان به دنبال افزایش رواداری در جامعه یا نظام بینالمللند، در این موقعیت، بر خلاف این پیشینه، الزاماً مفهومی مثبت نیست. اگر جامعهای در برابر تمرکز قدرت حکومت، حساسیت داشته باشد و آزادی لازم برای کنش، باور یا گفتار فاشیستی یا انحصارگرانه یا چپاولگرانه را به حکومت ندهد، امکان توسعهیافتگی بیشتری خواهد داشت. هرچند حدی از رواداری نیز برای ثبات نظام حکمرانی لازم است، رواداریِ بیش از اندازه میتواند هزینههای هنگفتی به جامعهها تحمیل کند. برای مطالعه بیشتر لطفا به فایل کتاب مراجعه کنید.