در فصل سوم کتاب مفهوم «ضربههای سخت» ارائه شده است. و در فصل۴ به این واقعیت تلخ در تاریخ توسعهی ایران پرداخته شده است که پس از هر ضربهی سختی، فرصت برای حملهی خارجی فراهم شده است و ایران درگیر جنگ شده است. به عبارت دیگر با کاهش قدرت حکومتها، هرج و مرج افزایش یافته است و درست در همین زمان، ایران مورد تهاجم خارجی قرار گرفته است. به عبارت دیگر گذر کردن حکومتها از آستانهی تحمل جامعه، منجر به زمینهسازی برای هجوم خارجی میشود. این امر مسالهی استبداد داخلی را با تهاجم خارجی پیوند زده است. یا به زبان دیگر، مستبد ایرانی، همان کسی است که خوشآمدگوی حملهی خارجی میشود. در ادامه مهمترین تجربههای حمله نظامی خارجی در تاریخ ۱۰۰ ساله گذشتهی ایران از همین زاویه نگریسته شده است. بخشی از کتاب که به این واقعیت تاریخی پرداخته است، در ادامه آورده شده است. تعرض خارجی و زمینههای داخلی آن افتادن در موقعیت هرجومرج فقط پیامدهای داخلی ندارد. هرجمرج موقعیتی است که به رقبای خارجی فرصت بهرهبرداری میدهد؛ چه در قالب بیاعتنایی به حکومت مرکزی و چه در قالب حمله نظامی. به این ترتیب است که در دوران مشروطه و پسامشروطه، ایران در یک جنگ داخلی مورد تاختوتاز خارجی قرار میگیرد. این تاختوتاز میتواند در قالب اقتصادی باشد، مثلاً قراردادهای نفتی یکسویه و خالی کردن انبارهای آذوقه، یا در قالب نظامی و حضور ارتش کشورهای خارجی در ایران. به این ترتیب، با هر ضربه سختی که بر اثر هرجومرج و کاهش قدرت حکومت در برابر جامعه وارد میشود، ایران مورد تعرض خارجی قرار میگیرد. ابتدا پیماننامه ۱۹۰۷ (۱۲۸۶) میان انگلستان و روسیه و تقسیم ایران به دو حوزه نفوذ مورد توجه قرار میگیرد. این پیماننامه، که یک تعرض تمامعیار به حاکمیت ملی ایران است، دقیقاً همزمان با هرجومرجِ پس از امضای فرمان مشروطه (پرده دوم) و شکاف داخلی در دوران محمدعلیشاه است. تعرض دوم خارجی در دوران پسامشروطه و هرجومرج گسترده پس از آن روی میدهد. در این دوران، هم قحطیِ ناشی از جنگ جهانی اول و هم ورود نیروهای درگیر به ایران و ادامه درگیریها در خاک ایران، به رغم بیطرفی ایران در جنگ، دو نمونه مشخص از تعرض خارجیاند. در نمودار زیر، وضعیت تاریخ تعرضات به ایران و ضربههای سخت به صورت خلاصه نشان داده شده است. به عبارت دیگر، چارچوبی که ضربه سخت ارائه میدهد به طرز دقیقی میتواند دلیلی برای تمامی تعرضات خارجی در ۱۵۰ سال گذشته عرضه کند. در ۱۵۰ سال گذشته، ایران با چهار حمله نظامی گسترده مواجه شده است. تمامی این حملهها دقیقاً در زمانهای هرجومرج یا زمانهایی بودهاند که قدرت حکومت کاهش یافته بوده است. این تعرضات بسیار متنوع بودهاند. در مورد نخست، به حاکمیت ملی ایران تعرض میشود؛ به موازات آن، نیروهای نظامی این کشورها وارد ایران میشوند. در تعرض دوم، یعنی ورود نیروهای درگیر در جنگ جهانی اول به ایران، نیروهای نظامی سه کشور وارد ایران میشوند و درگیریهایی میان آنها رخ میدهد. در هر صورت و فارغ از اینکه کدام طرفِ درگیر برنده میشد، شهروندان ایران بودند که در ردوبدل شدن گلولهها جان میدادند. در این تعرض، انبارهای غذایی ایرانیان نیز خالی میشود. گندم را نیروهای خارجی از کشور خارج میکنند و ایران درگیر بزرگترین قحطی تاریخ متأخر خود میشود. کشتهشدگانِ ناشی از قحطی در ایران از کل کشتهشدگان بسیاری از کشورهای درگیر در جنگ جهانی بیشتر بودهاند. در تعرض سوم، بخشی از خاک ایران، یعنی تبریز، از کشور جدا میشود. شوروی سابق از این جدایی حمایت میکند و به این ترتیب است که ایران در عمل و در میدان نبرد نمیتواند کاری از پیش ببرد و از خوشاقبالی ایرانیان، حل مسئله به دست دیپلماتها میافتد. قوامالسطلنه، نخستوزیر وقت ایران، نقش اصلی را بر عهده میگیرد و میتواند در زمان استالین، قدرتمندترین رهبر شوروی، بار دیگر تبریز را پس از چهار سال به ایران بازگرداند. در تعرض سوم، عراق از هرجومرج پس از انقلاب ایران و ازهمپاشیدگی ارتش استفاده، به ایران حمله و خرمشهر را حدود دو سال اشغال میکند. در حقیقت، آزادسازی خرمشهر در سال ۱۳۶۱ را میتوان نقطهای بر پایان هرجمرجها دانست. هرچند این تعرضات متنوع بودهاند و هر یک به مجموعهای از دلایل خاص رخ دادهاند، وقتی زاویهدید بالاتر میرود، یک ریشهی مشترک در تمامی این تعرضات دیده میشود: هرجومرج ایران در دوران پسااستبداد. خروج از حرکت پاندولوار فقط و فقط به این شرط روی میدهد که ایران به دالان باریک بازگردد و توازنی میان قدرت حکومت و قدرت جامعه ایجاد شود. به عبارت دیگر، جامعهی ایران زمانی میتواند روی توسعه را ببیند که فراتر از انتقامها، فرصتطلبیها، بیکنشیها و فرقهگراییها، بتواند در دنیای پسااستبداد به دالان باریک بازگردد و گروههای مختلف همدیگر را به رسمیت بشناسند. برای مطالعه بیشتر لطفا به فایل کتاب مراجعه کنید.