ضربههایی که به واسطهی رد شدن حکومت از خط قرمزهای جامعه پدید میآید و ضربههایی که به واسطهی رد شدن جامعه از خط قرمزهای فرادستان پدید میآید. و هر دو دسته از ضربههای سخت نیازمند تحلیل بودند. در فصل چهارم به پیامد تاسفبار حملهی خارجی پرداخته شد. در فصل پنجم مساله از زاویهای دیگر نگریسته شده است، اینکه چگونه اعتراضات، جنبشها و انقلابهای ایرانی به نفی وضعیت موجود میپردازند؛ ولی اغلب در ارائهی تصویری مطلوب از آینده ناتوان هستند. اینکه این تصویرها اساسا چگونه شکل میگیرد، موضوعی مورد توجه بوده است. به نظر نویسنده یکی از مشکلات اعتراضها، جنبشها و انقلابها در ایران، فقدان توجه به تصویر مطلوب (پس از جنبش یا انقلاب) بوده است. انقلابها در ایران صرفا یک «نه گفتن» بوده است، بدون آنکه مشخص کند که «چه چیزی را میخواهد» (غلبهی جنبهی سلبی بر جنبهی ایجابی). به همین دلیل بوده است که انقلابها در نهایت منجر به شکلگیری نوع دیگری از استبداد شده است، و جامعه ایرانی از یک استبداد به استبداد دیگری حرکت کرده است. در ادامه مقدمهی فصل۵ کتاب آورده شده است. هر انقلابی رؤیایی را خلق و منتشر میکند؛ رؤیایی که چنان جذاب است که میتواند برانگیزاننده جامعه برای تحقق آن باشد. تصاویری آرمانی از آینده تبدیل به آرمانهای انقلابیها میشوند و بر مطالبات و خواستههای آنان تأثیر میگذارند. به این ترتیب، بررسی رؤیای مشروطه، یعنی همان تصویری که مشروطهخواهان از فردای مشروطه انتظار داشتند، از جنبههای مختلفی اهمیت دارد: ۱. فقدان تصویری مشترک، سازگار و دقیق: تصاویری که مشروطهخواهان خلق میکردند در شعارهایی کلی باقی میماندند و خالقانشان نمیتوانستند آنها را به برنامههایی قابل اجرا تبدیل کنند. میزان اهمیت و شفافیتِ این رؤیای مشترک، در عمل، تحولات بعدی را نیز تحت تأثیر قرار داد. مشروطهخواهان هیچ برنامه دقیقی برای حکمرانی نداشتند و تصاویر رؤیایی آنان از فردای مشروطه فقط بر پایه چندین شعار کلی خلق شده بودند. مشروطهخواهان در خصوص آینده پس از مشروطه هیچ دیدگاه مشترک و دقیقی نداشتند. برای نمونه، در حالی که برخی از روشنفکران مشروطهخواه به دنبال مدارس جدید و مدارس دخترانه بودند، تعدادی از روحانیون مشروطهخواه، از جمله شیخ فضلالله نوری، مخالف آن بودند. آنها نه رؤیایی مشترک داشتند و نه رؤیایشان آن اندازه دقیق بود که نقشه راهی برای آینده داشته باشد. مشکل دیگر این برنامه آن بود که بخشهای مختلف آن با همدیگر سازگار نبودند و در همان روزهای نخستین تشکیل مجلس شورای ملی، این ناسازگاری در رؤیاهای گروههای مختلف آشکار بود. برای نمونه، در حالی که روشنفکران ضرورت تشکیل مجلس را دستیابی به قانون عرفی و خروج از استبداد شاهنشاهی میدانستند، روحانیون به دنبال اسلامیسازی حکمرانی بودند. این دو در اساس دارای پایههای فکری متعارض بودند. ۲. تصویر بدیل: انقلاب نیاز به این باور عمومی دارد که وضعیت کشور میتوانست در همین دنیا و با همین ویژگیها بسیار بهتر باشد. به عبارت دیگر، وقتی رؤیایی جمعی شکل میگیرد که شهروندان بر اساس آن میتوانند خودشان را در وضعیت بهتری تصور کنند، از وضعیت موجودشان ناراضیتر میشوند. تا زمانی که شهروندان نتوانند خود و جامعهشان را در وضعیتی بهتر با رفاه بیشتر، کیفیت زندگی بهتر و خلق ثروت بیشتر تصور کنند، وضعیت خود را طبیعی (نرمال) و بدیهی میدانند و به همین دلیل، اعتراض و نارضایتیای ندارند. به این ترتیب، بررسی رؤیای مشروطه فقط به فهم بهتر از مشروطهخواهان و جهانبینیشان کمک نمیکند، بلکه همزمان به ما این ادراک تاریخی را میدهد که چگونه ایرانیان پی بردند که نه تنها وضعیتشان خوب نیست، بلکه نرمال و طبیعی و مشابه با کشورهای دیگرِ همسطحِ خودشان نیز نیست. آنان پتانسیلهای ایران را بسیار فراتر و بیشتر از واقعیت آن روزِ کشور میدانستند. به این ترتیب بود که نارضایتیشان از وضع موجود افزایش مییافت و همین امر دلیل آن بود که جامعه رفتار حکومت را بسیار فراتر از آستانه تحمل خود ارزیابی میکرد. ایرانیان در مقایسه میان وضعیت خود با ژاپن همان تصویر بدیل را یافته بودند. ۳. رویکرد سلبی به جای ایجابی: به طور کلی، کنشهای جمعی یک جامعه را چه انقلاب باشد و چه جنبش اجتماعی از حیث رابطهای که با وضعیت موجود و آینده برقرار میکنند، میتوان در پیوستاری دید که در یک سوی آن «نفی وضع موجود» قرار دارد و در سوی دیگرش «جذابیت آینده پس از انقلاب». برخی از کنشهای جمعی بر نفی وضع موجود استوارند و رویکرد سلبی در آنها غلبه دارد. در سوی دیگر، میتوان کنشهایی را مشاهده کرد که جنبه ایجابی قویتری دارند. البته در هر دو حالت، هم جنبههای پررنگی از نارضایتی از وضع موجود قابل مشاهده است و هم جنبههایی از آرمانهای انقلابی. انقلابها از نقطه مشترک و پیونددهنده «آنچه نمیخواهند» آغاز میشوند و به نقطه افتراقِ گسستدهنده «آنچه میخواهند» میرسند. مشروطهخواهان در نفی وضع موجود با همدیگر مشترک بودند، اما برنامه یا طرحی برای ساختن ایران نداشتند. اتحاد و یکپارچگی در نفی نظام حکمرانی موجود، همان وجه سلبی در انقلابهاست. مشروطهخواهان نیز به خوبی میدانستند که چه چیز را نمیخواهند. آنها نیز، کموبیش مانند سایر انقلابیهای جهان، در رد و نفی گرانی، بیکاری، استبداد و وابستگی خارجی آغاز به اعتراض کردند. اما آنچه باعث میشود یک حرکت جمعی، از جمله انقلاب، به نتیجه برسد توافق و یکپارچگی بر سر دستورکار فردای پیروزی است. آنها، که از گروههای مختلف اجتماعی تشکیل شده بودند و هر کدام بخشی از قدرت را در اختیار داشتند، بر سر یک رؤیای مشترک موافقت نداشتند. هر کدام از آنها رؤیای گروهی و طبقاتی خود را نمایندگی میکردند. به همین دلیل، از فردای پیروزی مشروطه، این تفاوتها در نگاهها و چشماندازها آشکار شد. به عبارت دیگر، مشروطهخواهان هیچگونه همرأیی و اشتراک نظری نداشتند درباره اینکه چه تصویری از ایران مشروطه دارند و کدام سیاستها در اولویتند. آنها «آنچه میخواهند» را نمیدانستند. بنابراین عجیب نبود که شکافها و درگیریها به فردای پیروزی مشروطه کشیده شدند. ضعف اصلی حرکتهای جمعی در ایران دویست سال اخیر مشخص نبودن «آنچه میخواهند» یا همان وجه ایجابی بوده است. اینکه «طرح جایگزین نظام حکمرانی موجود چیست؟» همان سؤالی است که در جریان انقلاب مشروطه کمتر به آن پرداخته شد. استبداد ناصری نیز فرصت بحث و گفتوگو درباره آن را از جامعه گرفته بود. به همین دلیل، این همفکریها به روزهای پس از پیروزی موکول شده بودند؛ روزهایی که هر یک از گروههای مشروطهخواه به دنبال غلبه یافتن بر سایر گروهها بود و در چنین وضعیتی دستیابی به یک توافق گسترده امکانپذیر نبود. ۴. تصویر وارداتی: بخشی از رؤیای هر انقلابی برآمده از سایر جوامع و انقلابهای آنان است. به این ترتیب، انقلابها به شدت الهامبخش همدیگرند. این الهامبخشی میتواند هم در خصوص شیوههای انقلابی و هم در خصوص مطالبات انقلابیها باشد. مفهومی با عنوان «آیندهی مصرفشده» را سهیل عنایتالله، آیندهپژوه پاکستانی ـ استرالیایی، معرفی کرده است؛ به این معنا که گاه چشمانداز یک گروه، تحقق تصویری است که دیگران پیش از او در موقعیتی دیگر خلق کردهاند. آیندهی مصرفشده تصویری آشنا و قابل تکرار خلق میکند و همین امر دستیابی به آن را باورپذیرتر میسازد؛ با این حال، تصاویر و رؤیاها به سادگی قابلیت جابهجایی از یک جامعه به جامعهی دیگر را ندارند. به عبارت دیگر، تصویرهایی که از انقلابهای دیگر وارد ایران شدند با وضعیت و شرایط ایران همخوانی نداشتند. انقلاب مشروطه (۱۹۰۶) نه فقط از نظر زمانی پس از انقلاب ۱۹۰۵ روسیه تحقق یافت، بلکه بخشی از اعتراضات ایرانیان برآمده از همین مقایسه بود. هر کدام از این چهار جنبه، نشاندهندهی بخشهایی قابل توجه از انقلاب مشروطهاند؛ اینکه چگونه تغییر فهم و انتظارات ما از حکمرانی و شیوههای آن میتواند به سادگی از مشروعیت یک حکومت بکاهد یا بر آن بیفزاید. در ادامه، رؤیای مشروطه از سه جنبه بررسی شده است: 1. رؤیا و تصویری که از یک الگو گرفته میشود. الگوی ژاپن بخشی از رؤیای مشروطه را شکل داده بود و به همین دلیل باید بررسی شود؛ 2. رؤیا و تصویری که از شیوهی انقلاب کردن گرفته میشود. انقلاب ۱۹۰۵ روسیه شیوهی انقلاب کردن را به ایرانیان آموخته بود. بسیاری از ایرانیانِ ساکن قفقاز، هم شاهد این انقلاب بودند و هم خودشان، در جایگاه کارگران صنایع و معادن روسیه در قفقاز، در انقلاب نقشآفرینی کرده بودند؛ 3. رؤیا و تصویری که از خواستههای مشروطهخواهان برای تغییر گرفته میشود. اینکه آنان چه تغییراتی را میخواستند، میتواند بخش دیگری از رؤیای مشروطه را نشان دهد. هر کدام از این سه بخش، جنبههایی از رؤیای مشروطه را نشان میدهند؛ رؤیایی که شاید هیچگاه محقق نشد و به همین دلیل، در تاریخ مشروطه کمتر مورد توجه قرار میگیرد. با این حال، رؤیاهای مشروطهخواهان آنان را برای مبارزه با حکومت، جسور کرده بودند و این رؤیاها در نهایت منجر به اتفاقات بعدی شدند؛ هرچند آن رؤیاها تناسبی با واقعیتهای تاریخی نداشتند. همانگونه که دیده میشود، مشروطه فقط تأثیرپذیر از «واقعیت ایران» نبوده است، بلکه از آرمانها و تصورات آنان از «ایران آرمانی» نیز تأثیر گرفته بوده است. تقابل میان «واقعیت ایران» ــ یعنی «آنچه هست» ــ با «ایران آرمانی» ــ یعنی «آنچه باید باشد» ــ مهمترین عامل انرژیبخش و انگیزانندهای است که میتواند جامعه را به سمت «تغییرات بزرگ» جهتدهی کند. در انقلاب مشروطه، واقعیت ایران از ناکارآمدی نظام حکمرانی برمیآمد و ایران آرمانی از مقایسه با کشورهای دیگر. بسیاری از روشنفکران و مشروطهخواهان، نخستین تلنگرها را زمانی دریافت کردهاند که به مقایسهی وضعیت ایران با سایر کشورهای پیشرفتهی جهان پرداختهاند. همین مقایسه آنان را به سمت مشروطهخواهی کشانده است. کتاب سیاحتنامهی ابراهیمبیگ نوشتهی زینالعابدین مراغهای، به عنوان یکی از نخستین کتابهای مشروطهخواهی در ایران، چیزی نیست جز روایتِ مقایسهی میان ایران و سایر کشورها؛ روایتی که در آن، از یک سو بر «آنچه هستیم» تأکید شده و بسیاری از زشتیها و عقبماندگیهای جامعهی ایرانی را به تصویر کشیده و از سوی دیگر بر «آنچه باید باشیم» توجه داشته و آن را از طریق مقایسهی ایران با کشورهای دیگر به مخاطب خود عرضه کرده است. این کتاب سه سال پیش از انقلاب مشروطه منتشر میشود. نویسندهی این اثر بازرگان و صنعتگری بوده است که در ایران ورشکسته میشود و به قفقاز میرود. این سیاحتنامه میتواند شرح مواجههی ایرانیان میهندوستی باشد که با وضعیت کشورهای دیگر آشنا میشوند؛ شرحی از پاسخ به این پرسش که چرا میان ایران و کشورهای توسعهیافته تا این حد تفاوت وجود دارد. همین پرسش است که آنها را به تصویری از ایران آینده میرساند؛ تصویری از «آنچه باید بود» و مقایسهاش با «آنچه واقعاً هستیم». به این ترتیب است که مقایسه میتواند نقطهی شروع نارضایتی ایرانیان از وضعیت زندگیشان باشد؛ همان نقطهای که آنان را به سمت یک تحولخواهی گسترده پیش میبرد. فریدون آدمیت در کتاب ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران مینویسد: سیاحتنامهی ابراهیمبیگ انتقاد همهجانبهای است بر حیات جامعهی ایرانی که سیاست، اقتصاد، روحانیت، تعلیمات، اخلاق، اعتقادات و تقریباً همهی متعلقات اجتماعی را نقادی میکند. مهمترین جنبهی تفکر نویسنده تحول ذهنی و جهانبینی تازهی اوست. از مأنوسات کهنهی گذشته روی برتافته، به ارزشهای مترقی جدید روی آورده است. مجموع انتقادهایش از همان سرچشمه میگیرد. (ص۸۸) این کتاب را میتوان یک تغییر جهت به سمت مدرن شدن جامعه دانست، از همانجایی که مقایسهی وضعیت خود با دیگران زاییده میشود. آنچه مشروطهخواهان در قالب خواستهها و مطالبات خود اعلام میکردند تأثیرپذیرفته از همان چشماندازی بود که برای فردای مشروطه در سر داشتند؛ چشماندازی که هرچه در دسترستر دانسته میشد به انگیزهی مشروطهخواهان برای تحولخواهی میافزود. به عبارت دیگر، چشمانداز مشروطه باعث میشد که وضعیت آنان بیش از گذشته غیرقابل تحمل شود. تا زمانی که جامعهای وضعیت خود را طبیعی میداند از انگیزهی لازم برای تغییر آن برخوردار نیست، ولی با شکلگیری چشمانداز، دیگر زیستن در آن وضعیت تحملپذیر نیست. هر چه چشماندازِ ارائهشده باورپذیرتر باشد میتواند وضعیت موجود را تحملناپذیرتر کند. به زبان دیگر، آستانهی تحمل را میتوان تأثیرپذیر از چشماندازی دانست که برای فردای تحولات ترسیم میشود. مشروطهخواهان به دلایل مختلفی به این باور رسیده بودند که چشمانداز آنها امکان تحقق دارد و در صورت تحقق، وضعیت کشور به سرعت دگرگون میشود و فاصلهاش با کشورهای توسعهیافته کاهش مییابد. در این بخش به رابطهی میان چشمانداز مشروطه و آستانهی تحمل پرداخته میشود، به این واقعیت که آستانهی تحمل هر اجتماعی وابسته است به فاصلهی میان «آنچه هست» با «آنچه باید باشد»؛ فاصلهی میان «واقعیت موجود» با «چشمانداز». برای مطالعه بیشتر لطفا به فایل کتاب مراجعه کنید.