اینجا کتاب‌ها ادامه می‌یابند ...
    کتاب‌ها در پی‌نوشت ادامه می‌یابند
    درباره‌مابا هم آشنا شویمارتباط با پی‌نوشت
    فرآیند ایجاد صفحه کتاب جدید در پی‌نوشتقوانین و مقررات استفاده از پی‌نوشتتعرفه‌ها
    ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
    این سایت در بستر پلتفرم پی‌نوشت ارائه و پشتیبانی شده است
    ضربه سختمقالاتعلیه نادیده‌انگاری ایران

    {علیه نادیده‌انگاری ایران}

    علیه نادیده‌انگاری ایران
    علیه نادیده‌انگاری ایران
    هرچه اهمیت ایران برای سایر کشورها از بین رفته است، زمینه برای استبداد داخلی از یک سو و تبدیل شدن ایران به حیاط خلوت روسیه بیشتر شده است. این مساله در کتاب ضربه سخت مورد توجه قرار گرفته است. در این یادداشت که از متن کتاب است، به سیاست بی‌اعتنایی به ایران پرداخته شده است.
    ایران هیچ‌گاه مستعمره نشده است؛ هم به دلیل حضور حکومت‌هایی با حداقلِ توانمندی‌ها و هم به دلیل جذاب نبودن ایران برای مستعمره شدن. هندوستان، به عنوان یک نمونة قابل توجه، برخوردار از منابع طبیعی جذاب برای انگستان بود؛ به همین دلیل، مدتی طولانی مستعمرة این کشور شد. اما فقدان جذابیت همواره عامل موفقیت و کمک‌کننده به استقلال ایران نبوده است. گاهی بی‌توجهی و بی‌اعتنایی قدرت‌ها به ایران منجر به پیامدهای نامناسبی شده است که یک نمونة آن در دوره‌ای تجربه شد که «سیاست بی‌اعتنایی» نامیده می‌شود.

    سیاست بی‌اعتنایی
    از دهة ۱۱۹۰ (۱۸۱۰) سیاست انگلستان در برابر ایران چرخش می‌کند. در این زمان، از یک سو ایران درگیر جنگ با روس‌ها بود و از سوی دیگر خطر ناپلئون و حملة او به هندوستان ــ مستعمرة انگلستان در آن دوره ــ برطرف شده بود. انگلیسی‌ها همواره این تهدید را از جانب ایران احساس می‌کردند که ناپلئون، بر اساس توافقنامه‌اش با ایران، از طریق مرز شرقی ایران به هندوستان حمله کند. به همین دلیل، ایران و حضور در این کشور برای انگلستان اهمیت داشت.
    در آن زمان، «پیمان‌نامة فینکنشتاین» ، که قراردادی دفاعی بود، میان دولت‌های ایران و فرانسه (در دورة ناپلئون) امضا شد. این پیمان‌نامه در سیزدهم اردیبهشت ۱۱۸۶ (۱۸۰۷) به امضا رسید. بر اساس این پیمان‌نامه، ناپلئون تعهد کرد که در برگرداندن سرزمین گرجستان به ایران کمک کند و تعهداتی نیز برای اصلاح و تقویت ارتش ایران داد و متعهد شد که اسلحه، توپ، مهندس و معلم به ایران بفرستد. برداشت انگلیسی‌ها از این پیمان‌نامه آن بود که ناپلئون از این طریق زمینة حمله به هندوستان را تقویت کرده است.
    برداشت روس‌ها از پیمان‌نامه این بود که فرانسوی‌ها از این طریق روسیه را در دو جبهه درگیر تهدید نظامی می‌کنند، زیرا از یک سو روس‌ها و فرانسوی‌ها در اروپا در حال مبارزه با همدیگرند و از سوی دیگر فرانسوی‌ها از طریق پیمان‌نامة فینکنشتاین ایران را تقویت خواهند کرد تا روس‌ها در جبهة قفقاز نیز مورد تهدید جدی قرار گیرند. و چون دولت روسیه نمی‌توانست در دو جبهه بجنگد، قدرت نظامی‌اش کاهش می‌یافت. اما ناپلئون، پس از رسیدن به یک نقطة تعادل با روسیه، با فاصله‌ای بسیار کوتاه، «پیمان تیلسیت» را با روسیه به امضا رساند. بر اساس این پیمان، عملاً پشتیبانی فرانسه از ایران در برابر روسیه ملغا تلقی می‌شد.
    به این ترتیب، تهدید «حمله به هندوستان از طریق خاک ایران» و در نتیجة آن، اهمیت ایران در میان اروپاییان کاهش یافت. در این دوره، انگلستان در افغانستان، که بیشتر بخش‌های آن تحت حمایت ایران بودند، نفوذ کرده بود و نیازی به تأثیرگذاری از طریق ایران نداشت. پس ایران اولویتش را برای انگلستان از دست داد. دنیس رایت در این زمینه می‌نویسد: «در این زمان، موقعیت سیاسی جهان به نحو چشمگیری دگرگون شده بود. روسیه و بریتانیا پیمان اتحاد بسته بودند، ناپلئون در واترلو شکست خورده بود و تهدید فرانسویان به هند از میان رفته بود و دوستی با ایران برای لندن اهمیتی نداشت.» سیاستی را که انگلستان در این زمان پیش گرفت می‌توان «سیاست بی‌اعتنایی» یا «سیاست نادیده‌انگاری» نامید.

    بر اساس این سیاست، ایران از اولویت سیاست خارجی انگلستان خارج می‌شد. آنان نه منافعی جدی در ایران داشتند و نه حتی برای حفظ منافع خود در سرزمین‌های دیگر (مثلاً هندوستان) نیازمند توجه به ایران بودند. نتیجة سیاست بی‌اعتنایی اروپاییان و به طور خاص انگلیسی‌ها به ایران غلتیدن کشور به دامان روسیه بود. کاهش سطح روابط انگلستان با ایران پیامد این بی‌اعتنایی بود. اوزلی در گزارش خود به دولت انگلستان می‌نویسد: «حال که خطر ناپلئون برطرف شد و مرزهای هندوستان از تجاوز مصون ماند، در این صورت، باید ملت ایران را گذاشت در همین حالِ توحش و بربریت باقی بمانند.» به همین دلیل بود که هِنری ویلوک دستور خروج افسران انگلیسی از ایران را داد. انگلیسی‌ها دو دهه ایران را نادیده گرفتند و به آن بی‌اعتنا شدند، تا آن‌جا که حتی نمایندگی انگلستان در ایران به «کمپانی هند شرقی» واگذار شد؛ در حقیقت، اهمیت ایران در این بود که یکی از عوامل تأثیرگذار بر درآمد کمپانی هند شرقی محسوب می‌شد.

    پیامدهای بی‌اعتنایی
    در همین دو دهه سیاست بی‌اعتنایی بود که ایران از روسیه شکستی سنگین خورد و نفوذ روسیه در ایران به نحوی بی‌سابقه گسترش یافت. در حقیقت، فقدان حضور ابرقدرت‌هایی مانند انگلستان در ایران فرصت برای تسلط بی‌سابقة روس‌ها بر ایران را پدید آورد. ایران، بدون ایجاد توازن میان قدرت‌های بزرگ جهانی، نه تنها استقلال خود را از دست داد، بلکه تبدیل به حیاط‌خلوت روسیه شد. روابط ایران و روسیه در آن دوره «امپریالیسم روبل» نیز نامیده شده است.
    البته بی‌اعتنایی در بلندمدت بر منافع ابرقدرت‌ها در سایر مناطق مرتبط با ایران نیز تأثیرات شدیدی گذاشته است. موقعیت ژئواستراتژیک ایران از یک سو و هژمونی فرهنگی‌اش از سوی دیگر بر منافع آنان، هرچند به صورت غیرمستقیم، تأثیرگذاری شدید و عمیقی داشته است. به همین دلیل بود که بی‌اعتنایی به ایران، پس از دو دهه، مورد انتقاد دولتفردهای انگلیسی قرار گرفت.
    گزارش‌هایی گوناگون انگلیسی‌ها را مردد کرده بودند؛ از جمله گزارش ویلوک در خصوص نفوذ روس‌ها و گرایش عباس‌میرزا به آن‌ها که به دلیل حفظ مقام ولیعهدی‌اش بود. این امکان وجود داشت که ائتلافی میان عباس‌میرزا و روسیه شکل بگیرد و در سال‌های بعد و در دوران پادشاهی او تقویت شود؛ هرچند او پیش از نشستن بر تخت شاهنشاهی از دنیا رفت. به این ترتیب بود که انگلستان در مسئلة جانشینی محمدشاه بر صندلی فتحعلی‌شاه مجبور به فعالیت دوچندان شد.
    از سوی دیگر سیاست خارجی انگلستان در منطقه نیز تغییر کرد. پالمرستون، طراح جدید سیاست‌های خارجی انگلستان، چنین برآورد می‌کرد که روسیه پس از قفقاز تمایل به گرفتن ایران و عثمانی دارد. به این ترتیب بود که انگلستان مجدداً به ایران بازگشت. انگستان اگرچه چنین برآورد می‌کرد که ایران برایش منافعی جدی ندارد، در این دوره بود که پی برد اهمیت ایران بیش از اهمیت یک کشور است.