کتاب‌ها در پی‌نوشت ادامه می‌یابند
    درباره‌مابا هم آشنا شویمارتباط با پی‌نوشت
    فرآیند ایجاد صفحه کتاب جدید در پی‌نوشتقوانین و مقررات استفاده از پی‌نوشتتعرفه‌ها
    ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
    این سایت در بستر پلتفرم پی‌نوشت ارائه و پشتیبانی شده است
    اینجا کتاب‌ها ادامه می‌یابند ...
    ضربه سختمقالاتمساله اصلا رای دادن یا رای ندادن نیست!

    {مساله اصلا رای دادن یا رای ندادن نیست!}

    مساله اصلا رای دادن یا رای ندادن نیست!
    مساله اصلا رای دادن یا رای ندادن نیست!
    نگاه ایرانیان به مساله توسعه به شدت «دولت‌محور» است. این علاقه خود را در اشتیاق آنان به «توسعه آمرانه» و شیفتگی به دوران رضاشاه نشان می‌دهد. نگاه دولت‌محور نه تنها قدرت جامعه را نادیده می‌گیرد، فراتر از آن ناپایدار است. رضاشاه علی‌رغم تمامی خدمات درخشانی که داشت و علی‌رغم مدرن‌سازی ایران، اما نتوانست حتی حکومت خود را به پایان برساند. توسعه آمرانه به سرعت تبدیل به استبداد می‌شود و این استبداد نیز دیر یا زود شکست می‌خورد.

    همین اشتباه جمعی، خود را در پرسش جامعه‌ی ایرانی در خصوص «رای دادن» یا «رای ندادن» نشان می‌دهد. پرسشی که اساسا اشتباه است. رای‌دادن می‌تواند همان‌قدر خوب باشد که رای‌ندادن. و هر دو می‌توانند بسیار بد باشند. مهم آن است که آن را در کدام مسیر و در کدام اقدامات دیگر مشاهده می‌کنیم.
    دستیابی به توسعه نیازمند قدرت برابر جامعه و حکومت است. در وضعیت فعلی، مشابه با تمامی وضعیت‌های استبدادی تاریخ ایران، قدرت حکومت به صورت فاصله‌داری نسبت به قدرت جامعه افزایش یافته است. به این ترتیب جامعه امکان و فرصت پیش بردن خواسته‌ها و آرزوهای خود را از دست داده است.
    برای جبران این مشکل راه حل آن است که «قدرت جامعه» افزایش یابد، اما آیا رای دادن راه افزایش قدرت جامعه است؟

    پیش از آن باید «قدرت» را تعریف کرد.

    قدرت چیست؟
    قدرت یعنی آنکه دیگری خواسته‌ی ما را انجام دهد. مثلا فرض کنید من تشنه باشم. خواسته‌ی من می‌شود: یک لیوان آب خنک. اگر کسی برایم آن لیوان آب را بیاورد یعنی من قدرت دارم. (خواسته‌هایی مثل زندگی نرمال یا حجاب اختیاری یا ... از همین نوع است):
    ممکن است تفنگ را بالای سر آن فرد بگیرم و او مجبور شود لیوان آب را بیاورد. این می‌شود «قدرت نظامی» یا «قدرت خشن»
    ممکن است به کسی پول دهم تا برایم لیوان آب را بیاورد، می‌شود «قدرت اقتصادی»
    ممکن است به کسی بقبولانم که اگر برایم آب بیاورد، به بهشت می‌رود، می‌شود «قدرت مذهبی»
    ممکن است شما به این باور برسید که آوردن آب برای یک تشنه کار نیک است، می‌شود «قدرت نرم» یا «قدرت روشنفکری»
    و ...

    قدرت خشن نظامی در انحصار حکومت‌هاست، اما سایر قدرت‌ها می‌تواند توسط جامعه در دست گرفته شود و قدرت جامعه از آن طریق افزایش می‌یابد.

    نگاه تاریخی به قدرت جامعه
    جامعه ایرانی به صورت تاریخی قدرت‌هایی برای پیش برد خواسته‌های خود داشته است:

    قدرت تکنوبوروکرات‌ها: ایران در تاریخ چند هزارساله‌اش بارها توسط حکومت‌های غیرایرانی مورد هجوم قرار گرفته است (مغول‌ها، اعراب، ترکان)، یا توسط حاکمان مستبدی به بند کشیده شده است. از حسنک وزیر، خوجه نظام‌الملک، خواجه نصیرالدین طوسی، قائم‌مقام فراهانی، امیرکبیر، سپهسالار، مشیرالدوله، محمدعلی فروغی و ... افرادی بوده‌اند که در ساختار اداری ایران، و در همان حکومت‌های مستبد، به مرور صدای جامعه شده و عامل تقویت قدرت جامعه بوده‌اند. این راهبرد منجر توانمندی «هضم فرهنگی ایرانیان» نیز شده است، که به مرور حاکمان وحشی را متمدن کرده‌اند.

    قدرت اقتصادی: بازرگانان و صنعت‌گران ایرانی نیز عامل قدرت جامعه بوده‌اند. مرور کوتاهی به تاریخ مشروطه نشان می‌دهد، افراد و بنگاه‌هایی مانند تجارت‌خانه جهانیان و ارباب کیخسرو (زرتشتیان)، تجراتخانه تومانیان (ارمنیان)، امین‌الضرب، معین‌التجار بوشهری و .. از حامیان قدرت جامعه، نهضت مشروطه و تامین‌کننده هزینه آن بوده‌اند.

    قدرت روشنفکری: روشنفکران ایرانی از میرزا ملکم‌خان و طالبوف (که تاجر هم بود)، تا نسل بعدی آنان مانند دهخدا و دولت‌آبادی و حتی روشنفکران دولتی مانند فروغی و داور و تیموتاش و صدیق، نه تنها بخشی از باورهای ایرانیان را شکل دادند، بلکه به صورت غیرمستقیم ذهن و رفتار حاکمان را به سمت مطالبات مردم تغییر داده‌اند. هرچند تاثیرات آنان غیرمستقیم و زمان‌بر بوده است. روزنامه‌نگاران مانند جهانگیرخان صوراسرافیل و تربیت و .. هم بازیگر این نوع قدرت هستند.

    قدرت اجتماعی: قدرتمندان محلی که نمونه‌های نام‌آشنای آنان در نهضت مشروطه ستارخان و باقرخان و سردار اسعد بختیاری بودند، بخش دیگری از قدرت مردم بوده‌اند. آنان در دوران پهلوی و با مدرن شدن جامعه در قالب خانواده‌های ذی‌نفوذی مانند خاندان فرمانفرما، هدایت، امینی، غفاری و .. توانستند بازیگران بی‌بدیلی برای توسعه ایران شوند. هرچند حکومت هیچ‌گاه دل خوشی از آنان نداشت.

    قدرت دینی: روحانیان در نهضت مشروطه بیش از سایرین قدرت بسیج‌کنندگی داشتند. در سطوح مختلف از آیات عظام سه‌گانه تا آیت‌الله نایینی، بهبهانی و طباطبایی و سخنورانی مانند سید جمال صدرالواعظین نمونه‌های اعلای آن هستند. این قدرت امروز خود را در مرام‌های دراویش و مرام‌های عرفانی بازنمایی کرده است.

    قدرت خارجی: قدرت خارجی نیز می‌تواند در تغییر رفتار یک حکومت مهم باشد، هرچند این ابزار به راحتی می‌تواند منجر به نفوذ خارجی و بهره‌کشی منفعت‌طلبانه‌ی آن منجر شود و حداقل تاریخ ایران خاطرات خوبی از این قدرت ندارد.

    افزایش قدرت جامعه
    به این ترتیب افزایش قدرت جامعه از طریق راهبردهای بالا قابل دست‌یابی است. هیچ کدام از قدرت‌ها به تنهایی کارآمد نیست. و نادیده گرفتن آن قدرت‌ها و جنگیدن با آن‌ها، تنها منجر به کاهش قدرت جامعه می‌شود.
    در وضعیت فعلی هم رای‌دادن و هم رای ندادن، تاثیری جدی در افزایش قدرت‌های بالا ندارد. این‌که قدرت جامعه تنها محدود به انتخاباتی با گزینه‌هایی محدود و ضعیف شود، گزاره درستی نیست. هرچند رای‌دادن می‌تواند منجر به افزایش قدرت تکنوبوروکرات‌ها شود، اما حتی با فرض ورود تکنوبوروکرات‌های خیرخواه به دولت، بدون وجود سایر قدرت‌های پشتیبان و هم‌زمان نظارت‌کننده، این تکنوبوروکرات‌های خیرخواه به سرعت تبدیل به بخشی از ساختار قدرت و در خدمت خواسته‌های آن می‌شوند. به عبارت دیگر بدون برخورداری از سایر قدرت‌ها نمی‌توان امیدی به تغییر داشت. همان‌گونه که بنگاه‌های بزرگ و روشنفکران به تنهایی نمی‌توانند.

    جامعه‌ی ایرانی اگر می‌خواهد به توسعه دست یابد، فارغ از آن‌که چه دولتی باشد، باید پیش از آن قدرت‌های سمت جامعه را تقویت کرده باشد. این قدرت‌ها نیاز به سازوکارهای مختلفی دارند، اما پیش‌نیاز همه‌ی آن‌ها شکل‌گیری یک اتحاد و پیوند میان قدرت‌های مختلف است. بدون شکل‌دهی به یک ارتباط پایدار میان این قدرت‌ها نمی‌توان راهی پیش برد. توسعه حاصل یک کوشش جمعی و پیوند میان آن‌هاست.
    جامعه‌ی ایران بیش از اندازه برای توسعه نگاهش به سمت دولت است. مساله ایران پیش از دولت، رسیدن به این باور است، که برای بازپس‌گیری قدرت خود باید هم دست از توسعه‌ی دولت‌محور بردارد و هم توانمندی سازمان‌دهی بیابد.
    اساسا مساله‌ای که اشتباه تعریف شود، هر پاسخی به آن داده شود، باز هم اشتباه است. مساله‌ی ایران توسعه است. شاید رسیدن جامعه‌ی ایران به بن‌بست فعلی‌اش که خوب می‌داند نه با رای‌دادن و نه با رای‌ندادن تغییری در وضعیت‌اش روی نخواهد داد، باید سرآغاز بازاندیشی در خود، تاریخ و راهبرداهایش شود.
    این خلاصه‌ای است از آن‌چه در کتاب «ضربه سخت» به آن پرداخته‌ام.

    رای دادن یا رای‌ندادن، پاسخ ناقصی است، اگر ادامه‌ی آن و ره‌نگاشت آن مشخص نباشد.



    پی‌نوشت‌ها
    ۱-ایده «هضم فرهنگی»‌ اشاره به این واقعیت تاریخی دارد که فرهنگ ایرانی در برابر یورش‌های مختلفی که در طول چند هزار سال داشته است، نوعی از راهبرد «هضم فرهنگی» را نشان داده است. حمله‌ی یونیان (اسکندر) یا مغول‌ها (ایلخانان) یا ترکان (غزنویان) یا اعراب، تمامی به یک سرنوشت واحد رسیده است: هضم فرهنگی آنان در فرهنگ ایرانی. در این یادداشت به صورت خلاصه در این یادداشت توصیف شده است.



    ۲-در خصوص ضرورت توزان میان قدرت جامعه و قدرت حکومت، که منجر به شکل‌گیری «دالان باریک» برای توسعه و آزادی یک کشور می‌شود، در این یادداشت به صورت خلاصه توضیح داده شده است.

    ۳-استفاده از قدرت خارجی زمانی امکان‌پذیری بالایی می‌یابد، که ایران دارای اهمیت بالایی در نظام جهانی باشد. تا زمانی که ایران از اهمیت لازم اقتصادی یا سیاسی در جهان برخوردار نباشد، اساسا کشورهای خارجی تمایلی به هزینه‌کرد برای تقویت قدرت جامعه ندارند و منافع آنان بسیار بیشتر از حالت معمول ایجاب می‌کند تا ایران را در سیاست‌های خود نادیده بگیرند. یکی از دلایلی که امکان استفاده از قدرت خارجی به عنوان ابزاری برای افزایش قدرت جامعه کاهش یافته است، همین نادیده‌انگاری و بی‌اعتنایی به ایران است، که ناشی از حذف شدن ایران در مناسبات جهانی شده است. در این یادداشت از کتاب ضربه سخت به این موضوع پرداخته شده است.